غم و غصه جانکاه

 

 

گرچه میفهمم نمی فهمی مرا، بی نهایت دوستت دارم بدان

در کنارم باش و با این خسته دل ، قصه مجنون و لیلی را بخوان

من غریبم با تمام زندگی، گمشده درپیچ و تاب زندگی

آشنا باش و در این سرگشتگی، موج یاس و نا امیدی را بران

عاشقی را مرجع و تفسیر باش ، معنی و مفهوم این تقدیر باش

ابر دلتنگی به مهرت پس بزن، تا نفس دارم کنار من بمان
...

غم و غصه جانکاه...

ای معبود مهربان از تو یکی از این دو را می خواهم... یا صبرم افزون نماااا یا فراموشیم عطا نماااا هرلحظه از شبانه روز، جلوی دیدگانم می رقصد با تمام زیباییهایش با تمام خوبیهایش با قلب مهربانش با تمام دلرباییش خدایاااا من خدا نیستم  من فرشته نیستم که عاشق نشوم من بنده ای هستم که دل دارم عاشق می شوم من دل دارم اما اسمش دل است نه عقل قانون نمیفهمد اما زندگی زا به خوبی درک میکند خدایااااااا غم و غصه جانکاه...

  گفتی بگو ، می گویم از رازی کـه دارم !  دلتنـگ می فهمد غـم دلتنـگ هـا را  مرداب های نیـزه خیز و رقـص چنگک  دیگر ندارم حـال ایـن خرچنگ ها را  بیـزارم از این وعده های رنگ و وارنگ سـبز و بنفش و آبی و قرمز دروغ اسـت بایـد بیایـی از مسـیری پاک و بی غش  زیرا مسـیر رنگـها خیـلی شـلوغ است  از خوشـه ها تا توشـه ها خرمن به خرمن  از مـاه من تا مـاه او راهی دراز اسـت! دسـتان ما کـوتاه از حـقّـی حقیقـی دستان خرچنگان ولی همواره بـاز است غم و غصه جانکاه...